احزاب و شخصیتها - هفتم تیر ماه سال 60، 73 نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جلسه این حزب و با منفجر شدن دو بمب، به شهادت میرسند.
مریم محمدپور- روز یکشنبه بود. دو سال و 100 روز از اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی میگذشت. ساعت 20 و 30 دقیقه را نشان میداد که اعضای حزب یکی یکی وارد سالن اجتماعات دفتر مرکزی میشدند. دفتر مرکزی در خیابان سرچشمه تهران بود. حادثه تلخی منتظر آنها بود. قرآن خوانده میشود و آیت الله بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی به پشت تریبون میرود.
آخرین جملات آیت الله
«ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهرهسازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمیگیرند انتخاب شوند» این سخنان شهید بهشتی ادامه پیدا نمیکند. اینها آخرین جملاتی است که «شهید مظلوم» بر زبان میآورد. در این لحظه دو بمب ساختمان را ویران میکنند. یکی از بمبها در کنار تریبون قرار داشته و دیگری در کنار ستونی در سالن کار گذاشته شده بود.
چه کسانی کشته شدند؟
در این فاجعه سید محمد حسینی بهشتی رئیس دیوان عالی کشور کشته میشود. موسی کلانتری وزیر راه و ترابری، حسن عباسپور وزیر نیرو، محمدعلی فیاضبخش وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور و محمود قندی وزیر پست و تلگراف و تلفن کشته میشوند. در کنار آنها 12 معاون وزیر و 27نماینده مجلس نیز به دیار حق میشتابند. تعداد کشتهها اما بیشتر از این حرفهاست. 73 نفر از مسئولان و نیروهای ذینفوذ انقلاب ساعت 9 شب یکشنبه هفت تیر سال 60 را نمیبینند. یکی از کسانی که شهادتش امام را بسیار متاثر کرد محمد منتظری بود. امام شهادت او را در پیامی جداگانه به آیت الله منتظری تسلیت گفت.
29 نفر هم از حاضران در جمع مجروح میشوند. حسین کاظمپور اردبیلی وزیر بازرگانی و مسیح مهاجری سردبیر روزنامه جمهوری در جمع زخمیها به بیمارستان میروند.
منافقین به صورت غیر رسمی مسئولیت بمب گذاری را گردن گرفتند
سازمان مجاهدین خلق هیچگاه رسما و با اطلاعیه نظامی مسئولیت این بمب گذاری خونین را برعهده نگرفت اما سران سازمان به صورت غیرمستقیم به آن اعتراف کردهاند. گفته میشود یکی از دلایلی که رسما به عهده نگرفته، رفتن مسعود رجوی به خارج از کشور بود، چرا که در اروپا قبول مسئولیت چنین عملیاتی آنها را با مشکل روبرو و وجه تروریستی رجوی را برجسته میکرد و امکان داشت تحت تعقیب قرار بگیرد.
بمب گذاری را چه کسی انجام داد؟
پاسخ به این سوال روشن است. بمب گذار را همان سال شناسایی کردند. اگرچه پس از 34 هنوز دستگیر نشده است. نام او محمدرضا کلاهی است. دانشجوی رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود. او پس از پیروزی انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوسته بود. او اگرچه در خفا عضو منافقین بود اما در عیان، به عنوان پاسدار کمیته شروع به کار کرده و پس از مدتی وارد حزب جمهوری اسلامی شده بود. کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار میگیرد که از همه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس، نهادها و ...) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوتها برای کنفرانسها، میزگردها یا جلسات بوده است. ضمن اینکه حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. او چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل میکرد اما چون رفت و آمدش در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار میگرفت.
کلاهی افراد را برای جلسه حزب جمهوری اسلامی که البته از هفته قبل برای بررسی مسائل گوناگون برنامهریزی شده بود، دعوت میکند. به همین دلیل شماری از وزرا و نمایندگان مجلس و سران حزب جمهوری اسلامی برای بحث درباره تورم و گرانی جمع میشوند و چون بنیصدر هم تازه برکنار شده بود، در واقع دستور کار از بررسی مسئله تورم و گرانی به بررسی مسئله شرایط سیاسیاجتماعی و جایگزینی بنیصدر تبدیل میشود.
سرنوشت بمب گذار چه شد؟
کلاهی پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، متواری و در خانههای تیمی منافقین مخفی و در نهایت از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران مخفی بود، گزارشهای متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله جاده چالوس، روستای سیاهبیشه و قلعه میرفتاح در اطراف همدان، واصل شد، اما با مراجعه تیمهای عملیاتی، نتیجهای حاصل نشد. در روزهایی که کلاهی مخفی شده بود، برای ردیابی وی، دوستان، نزدیکان و خانواده وی از جمله برادرش محسن که همافر بوده، چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتند اما نتیجه مثبتی نداشت.
او در سال 1370، نسبت به سازمان منافقین مسئلهدار شد و پس از جدایی از سازمان طی سال 1372 از عراق به آلمان گریخت. پس از سال 72 دیگر اطلاعاتی در دسترس نبود تا سال 92 که یک مقام آگاه به خبرگزاری ایرنا گفت که کلاهی و کشمیری (بمب گذار دفتر نخست وزیر) در آلمان دیده شدهاند. آنها هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهرهامبورگ آلمان مشاهده شده بودند.
روزنامهها چه نوشتند؟
روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»
این روزنامه سپس ماجرای انفجار را به نقل از خبرنگار کشیک خود که نیم ساعت پس از انفجار به محل حادثه رسیده بود، چنین روایت کرده است: «بیش از نیم ساعت از انفجار گذشته بود که دواندوان خودم را به محل حادثه رساندم. صدها نفر از مردم تهران خود در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کرده بودند و آمبولانسها بیامان در رفت و آمد بودند. وقتی به چند قدمی محل انفجار رسیدم امدادگران نخستین افرادی را که زیر آوار مانده بودند به آمبولانسها انتقال داده بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب بر اثر انفجار فروریخته بود و دهها نفر در زیر آوار مدفون شده بودند.
اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند. یکی از شاهدان عینی انفجار که شدیداً میگریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمدهاشمی، میرسلیم و طاهری نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیتالله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجتالاسلام محمد منتظری را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیدهاند.»
روزنامه اطلاعات هم نوشت: «گزارش خبرنگاران از محل انفجار به نقل از شاهدان عینی حاکی است که احتمالا دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شده است. این انفجار به هنگامی روی داده است که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و احتمالا چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود. گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی بوده است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستانهای مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت ۸ شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده را به این بیمارستان آوردهاند. یکی از این شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس بود اما هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. خبرنگاران در گزارش خود اضافه کردهاند که در فاصله ساعتهای ۲۳ تا ۲۴ دیشب ۲۴ جسد را از زیر آوار خارج کردهاند.»
روزنامه اطلاعات همچنین خبر از آن داد که «حجتالاسلامهادی غفاری که از این حادثه جان سالم بدر برده بود به اتفاق چند تن از روحانیون کار امداد و نجات آسیبدیدگان را به عهده داشته است.» به نوشته این روزنامه، کسانی که به هنگام انفجار در حیاط ساختمان مرکزی حزب بودند گفتهاند این واقعه زمانی رخ داد که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود.
بعد از این واقعه، ابتدا از سرنوشت دکتر بهشتی اطلاعی در دست نبود و برخی امیدوار بودند نام وی در میان شهدا نباشد اما حوالی صبح ۸ تیر خبر رسید که وی نیز در میان شهداست. در پی واقعه انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی، از اولین ساعات صبح فردای آن روز عده زیادی از مردم در مقابل ساختمان انتقال خون در خیابان ویلای تهران اجتماع کردند تا با اهدای خون به مجروحین این حادثه یاری برسانند.
روزنامه اطلاعات در این باره نوشت که گزارشها حاکی است مجروحین احتیاج شدید به خون گروه «او» منفی دارند. حدود ساعت دو و نیم بامداد هشتم تیر بود که مشخص شد بمبها در سطل زباله نزدیک سن سالن اصلی حزب کار گذاشته شده بود.
واقعه به روایت یکی از عوامل بمب گذاری
سعید شاهسوندی در آن زمان عضو مرکزیت منافقین بود که بعدها از این گروه جدا میشود. او روایتی از این فاجعه دارد که به صورت خلاصه در ادامه میآید:
من خودم به عنوان کسی که شاهد بسیاری از تحولات داخل سازمان بودم، بگویم که یک شب قبل از آن عملیات ما در خانهای مخفی در نزدیک اتوبان عباسآباد بودیم... در شب حادثه تمامی ما به علاوه چند نفر دیگر در آن خانه تیمی خبر داشتیم که امشب یک اتفاقی میخواهد بیفتد و ما آنجا دستگاههایی داشتیم که به کمک آنها روی فرکانسهای کمیتهها، سپاه پاسداران و بعضی نهادها شنود میکردیم. علی زرکش به خود من گفت که برنامه، یک عملیات بزرگ هست. طبعاً جزئیات حادثه را به خاطر مسائل حفاظتی و امنیتی و این که دقیقاً به عنوان مثال کلاهی یا کس دیگری دستاندرکار هست؛ نگفت، ولی ما انتظار یک رعد در آسمان بیابر را داشتیم و همه، گوش به دستگاههای شنود داشتیم.
من بعدها در کردستان با کلاهی آشنا شدم، من همراه با گروهی دیگر برای تأسیس رادیو مجاهد رفتیم که مدتی بعد هم کلاهی را برای حفاظت آنجا آوردند، کلاً چنین افرادی را تعداد بسیار اندکی میشناختند، غیر از مسئول بخش اطلاعات (مهدی افتخاری با نام مستعار فرمانده فتحالله) فقطهادی روشنروان از کادرهای بخش اطلاعات و ارتش هم او را میشناخت و غیر از اینها کس دیگری با اسم و مشخصات او آشنایی نداشت، غیر از نیروهای اصلی کادر مرکزی، یعنی مسعود رجوی و موسی خیابانی.
اما بعدها اظهار نظرهای بسیاری شد، نظیر این که این کار شورویها بوده است، آقای علی فراستی در جایی نوشته که این بمب را شورویها در اختیار مجاهدین قرار دادند. اینها هیچکدام واقعیت ندارد، واقعیت این است که بعد از پیروزی انقلاب و فتح پادگانها و مراکز لجستیکی نظام شاهنشاهی، بسیاری از امکانات در اختیار بسیاری نیروها و از همه مهمتر سازمان مجاهدین که نیروی متشکلی بود قرار گرفت و اینها هیچ کمبودی از لحاظ مواد انفجاری، اعم از نوع پلاستیک و نوعهای پیشرفته آن نداشتند. پادگانها پر از اسلحه و سلاح و مواد منفجره بود.
این عملیات که بعدها مسعود رجوی در صحبتهایش گفته که نام رمزش «الله اکبر» بود، توسط کادرهای بخش اطلاعات طراحی میشود، ولی توسط مرکزیت سازمان به طور مشخص مسعود رجوی، موسی خیابانی و علی زرکش تصویب نهایی میشود. تا آنجایی که من میدانم برای محکمکاری چاشنیهای انفجاری را تست میکنند که مبادا چاشنیها عمل نکند. چاشنیها را شخص موسی خیابانی در پایگاه مخفی و در وان حمام که جلوی صدای آن را بگیرد تست میکند که ببیند دو سال و اندی بعد از انقلاب فاسد نشده باشد. چون اصل انفجار با چاشنیهایش بوده، مواد منفجره به آن راحتی فاسد نمیشود، چاشنیها هستند که میتوانند اشکالاتی داشته باشند. موسی خیابانی شخصاً این چاشنیها را کنترل میکند.