حکایت


حضرت سلیمان از مورچه ای پرسید هر سال چه مقدار غذا میخوری ؟
مورچه پاسخ داد: سه دانه در سال
پس حضرت سه دانه در جعبه ای نهاد و مورچه رادر جعبه گذاشت. و بعد از یک سال در جعبه را باز کرد اما دید فقط یک دانه و نصفی از آن را خورده!
 با تعجب از مورچه پرسید چرا تمام آن سه دانه را نخوردی؟!
مورچه جواب داد: چون وقتی من آزاد بود یقین داشتم خداوند روزی مرا بهم میدهد و هرگز مرا فراموش نخواهد کرد ، اما وقتی شما مرا در جعبه نهادی بیم ازین داشتم که مرا فراموش کنید پس در خوردنم احتیاط کردم تا یک سال دیگر هم از آن بتوانم تغذیه کنم .
خداوند می فرماید: هیچ موجود زنده ای در زمین نیست مگر اینکه بر خداست روزی آن .
ماهیان از آشوب دریا به خدا شکایت کردند و خدا دریا را آرام ساخت و آنها اسیر تور صیادان شدند .
آشوب های زندگی حکمت خداست ، از خدا دل آرام بخواهیم  نه دریای آرام.
دلتان همیشه آرام ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.