جوانی که سال ۱۳۴۳ خدمت حضرت آیتالله خمینی (ره)
رسید و سخنرانیاش بهحدی تاثیرگذار بود که باعث گریه امام (ره) شد، پس از
پیروزی انقلاب اسلامی(۱۵ فروردین ۱۳۵۹) حکمی را از رهبر انقلاب گرفت که
ادبیاتش خاص و منحصر بهفرد بود.
محمدرضا رستمی: پیش از این نیز البته کسانی که در آن
جلسه حاضر بودند و همراه آیتالله عباس واعظ طبسی خدمت امام(ره) رسیده
بودند، به یاد دارند که امام پس از سخنرانی این طلبهی جوان گفته بود: «من
به شما از دو حیث ارادت دارم، بهخاطر خودتان و به خاطر مرحوم والدتان، چه
بسیار افرادی غیرمسلمان بودند که تحت تأثیر منطق و کلام مؤثر و پرجاذبه او
به اسلام مشرف شدند و در کشورهای عربی موقعیت ویژهای داشت.»
پدر شیخ
عباس واعظ طبسی یکی از روحانیون سرشناس مشهد بود که از او به عنوان مبلغی
طراز اول در کشور و یکی از خطبا و سخنوران توانا و زاهد مشهد نام میبردند.
او زمانی از دنیا رفت(۱۳۱۵ شمسی) که فرزندش تنها یک سال داشت.
عباس
واعظ طبسی، اما راه پدر را ادامه داد، او دوران کودکی را با سرپرستی مادر
پشت سر گذاشت. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه به تحصیل در علوم
حوزوی علاقمند شد و در سن ۱۶ سالگی با حضور در حوزه علمیه مشهد دروس
مقدمات، سطح و خارج را در محضر استادانی چون محمدتقی ادیب نیشابوری، مدرس
یزدی، حاج شیخ هاشم قزوینی، میرزا جواد آقا تهرانی، آیت الله میلانی بهره
برد.
نقل است که آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی، واعظ طبسی را طلبهای خوش فکر و زبان حوزههای علمیه نامیده است.
واعظ
طبسی از دههی ۳۰ شمسی به سمت مبارزه با رژیم شاه رفت. آشنایی او با
آیتالله سید علی خامنهای و بعد دیدار با شهید نواب صفوی باعث شد تا گروهی
در شهر مشهد شکل بگیرد و آرام آرام بیرق مبارزه با رژیم پهلوی را علم کند.
این
مبارزات ادامه یافت و از دههی ۴۰ شمسی و با رهبری امام خمینی(ره) ابعاد
تازهتری پیدا کرد. در این زمان فعالیتهای انقلابی شهر مشهد را مثلث
روحانیون این شهر (آیتالله خامنهای، شهید هاشمینژاد و واعظ طبسی)
سازمان میدادند. واعظ طبسی بارها در قم و مشهد و تهران به زندان رفت و
شکنجههای بسیاری را تحمل کرد.
زمانی که شهید اندرزگو با نام مستعار به مشهد رفته بود و در این شهر زندگی و مبارزه میکرد با این حلقه ارتباط داشت.
سال
۱۳۵۱ که محل زندگی شهید اندرزگو لو رفت و ساواک در یک قدمی دستگیری او
بود، اندرزگو با نام مستعار و ظاهر مبدل خودش را به مشهد رساند و با واعظ
طبسی تماس گرفت و توانست با کمک او، به همراه همسرش و به صورت پنهانی از
زاهدان و زابل راهی افغانستان شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی واعظ
طبسی و شهید هاشمی نژاد عملا مدیریت شهر مشهد و سرو سامان دادن به اوضاع و
احوال مدیریت آستان قدس رضوی را به عهدهداشتند. در سال ۱۳۵۹ امام خمینی
(ره) با صدور حکمی واعظ طبسی را به عنوان تولیت آستان قدس رضوی منصوب کرد و
از سایر نهادها و سازمانها هم خواست که هیچ دخالتی در کار آستان قدس
رضوی نداشته باشند.
در این حکم که بعدها رهبر معظم انقلاب هم آن را تمدید و تایید کردند، آمده بود:«بسم الله الرحمن الرحیم
جناب
آقای مستطاب حجتالاسلام جناب آقای عباس واعظ طبسی(دامت افاضاته) نظر به
سابقهای که جناب عالی در اداره امور آستان مقدس حضرت ثامن الائمه(صلوات
الله و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین) دارید و اعتمادی که در این باره
به جنابعالی میباشد، به سمت تولیت آن آستانه مقدسه منصوب میشوید تا با
کمال جدیت و به طور دقیق از متعلقات آنجا خصوصاً کتابخانه و خزینه و
محتویات ضریح مقدس و موقوفات و سایر متعلقات آن آستان مقدس محافظت کامل را
بفرمایید و از حیف و میل و ضیاع اموال جلوگیری نمایید و حضرات خدام محترم
با جنابعالی در این امر لازم تشریک مساعی خواهند نمود و آنچه لازم به
تذکر است این مطلب میباشد که هیچ یک از نهادهای جمهوری اسلامی مانند جهاد
سازندگی و همچنین وزارت ارشاد ملی و یا اشخاص عادی حق دخالت در موقوفات و
سایر متعلقات آستان قدس را ندارد. از خدای تعالی موفقیت را در انجام وظایف
الهی مسئلت دارم.
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
18 جمادیالاولی 1400
15 فروردین ماه 1359
روحالله الموسوی الخمینی»
تولیت
آستان قدس رضوی اما تنها سمت واعظ طبسی نبود، او در سالهای پس از انقلاب
سمتهای مختلفی چون نماینده ولی فقیه در استان خراسان (رضوی، شمالی و
جنوبی)، مدیر عالی حوزه علمیه خراسان، عضو مجلس خبرگان رهبری و عضو مجمع
تشخیص مصلحت نظام به عهده داشت.
با حضور واعظ طبسی در آستان قدس رضوی
طرحهای عظیمی در شهر مشهد به اجرا درآمد که حاصل آن گسترش حرم رضوی برای
پذیرش زائران و آسایش آنها بود.
گفته میشود که زیربنای اماکن آستان
قدس رضوی، حدود ۱۲ هکتار بوده که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با مدیریت
واعظ طبسی به ۹۰ هکتار رسیده است.
احداث بناهای سرپوشیده و فضاهای باز
جدید، همراه با توسعه و ترمیم بناهای گذشته، از رویکردهای اصلی این ساخت و
سازها بوده، ضمن اینکه آستان قدس رضوی در این سالها از توسعه فضاهای
فرهنگی هم غافل نمانده است. با احتساب تلاشهای اخیر، از آغاز پیدایش حرم
تاکنون، ۲۶ بنای سرپوشیده به نام رواق، ۹ فضای باز به نام صحن و ۴ مدخل
ورودی به نام بست در اطراف مضجع شریف رضوی ساخته شده است.
آیتالله واعظ طبسی شیوهای را در مدیرت داشت که از آن به عنوان مدیریت اسلامی نام میبرد.
آخرین
حضور او در انظار روز ۷ اسفند رقم خورد. او که چهار دوره نماینده مردم
خراسان در مجلس خبرگان رهبری بود، برای دور پنجم مجلس خبرگان نام نویسی
نکرد. او روز جمعه به حرم مطهر امام رضا(ع) رفت در انتخابات مجالس خبرگان و
شورای اسلامی شرکت کرد. پس از آن به دلیل عارضهی تنفسی راهی بیمارستان
امام رضا (ع) شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
رسانه های آمریکا از پیروزی کلینتون و ترامپ در انتخابات درون حزبی خبر دادند.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ نامزدهای دمکرات و جمهوریخواه ریاست جمهوری آمریکا به نخستین پیروزیهای درون حزبی خود در رقابتهای سه شنبه بزرگ دست یافتند و به عنوان نامزد نهایی حزب خود نزدیکتر شدند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از شهر ارلینگتون، شبکه های خبری آمریکا از پیروزی کلینتون وزیر خارجه سابق در ایالت جورجیا و و همچنین ویرجینا صحنه کارزار حیاتی خبر دادند که این یک خبر خوشایند برای مبارزه انتخاباتی کلینتون همزمان با شمارش آراء در 11 ایالت کشور است. سه شنبه بزرگ تاکنون محوری ترین روز در رقابتهای مقدماتی ریاست جمهوری بوده و کلینتون و ترامپ امیدوارند بتوانند تمام رقبایشان را برای نامزد شدن نهایی از صحنه به در کنند.
ترامپ یک میلیارد آمریکایی طبق پیش بینی رسانه های خبری در رقابت جورجیا برنده شد و در ویرجینیا توانست با اختلاف اندک بر مارکو روبیو رقیب هم حزبی اش غلبه کند. موفقیت وی باعث وحشت بیشتر در بین سران جمهوریخواه خواهد شد که از آن بیم دارند حزب آبراهام لینکلن، تئودور روزولت و رونالد ریگان در انتخابات عمومی ماه نوامبر با یک اضمحلال انتخاباتی روبرو شود.
هرچند که روبیو سعی کرده است مانع از نامزدی نهایی ترامپ شود اما تلاشهایش ظاهراً بسیار دیر و بسیار کُند بوده است. در همین حال، کلینتون گفته که برای وی مهم نیست کدامیک از این ها رقیب نهایی اش در انتخابات سراسری ماه نوامبر خواهند بود؛ چراکه براحتی هر دو را شکست خواهد داد.
ایران در جغرافیایی قرار گرفته است که
همواره در تجریبات تاریخی خود مورد لشکرکشی و حمله مستقیم قدرتهای بزرگ
قرار گرفته که بقا و استقلال سیاسی آن مخدوش گردیده است. به عبارتی دیگر،
تجاوز در تاریخ معاصر ایران بخشی لاینفک از تاریخ سیاسی ایران بوده است.
مسلم گلستان: حمله روسیه به ایران در سالهای 1813-1805 و 1828-1826 منجر به جدایی مناطق شمالی از ایران شد. اشغال نظامی ایران در جنگ جهانی اول و دوم از طرف قدرتهای بزرگ درگیر در جنگ و تجاوز عراق به ایران نشان از این دارد که در ساختار آنارشیک نظام بینالملل برای ایران قدرت کلید جنگ بقاست. بنابراین، جمهوری اسلامی ایران در این منطقه بدنبال کسب جایگاه هژمونی است، لیکن به دلیل وجود هژمون بالقوه آمریکا در آن سوی اقیانوسها درصدد است که از ظهور یک هژمون بالقوه منطقهای دیگر از طریق «موازنه دور از کرانه» و به عنوان یک موازنهبخش فرامنطقهای از ظهور ایران جلوگیری کند. در اینراستا، آمریکا یا از طریق ایجاد یک موازنه قدرت شراکتی و طرحیشده با قدرتهای منطقهای یا از طریق احاله مسئولیت به متحدان ثروتمند و قدرتمند منطقهای اوجگیری قدرت ایران را کنترل و مدیریت کند.
جوهره و ذات سیاست بینالملل رقابت برای قدرت در میان کشورهاست؛ چراکه قدرت بیشتر موجد ضریب بقای بالاتر است و به طریق اولی کسب قدرت دورنزا به خاطر وجود منطق هراس و بیاعتمادی، بر کسب قدرت از طریق ائتلاف و اتحاد با دیگران ارجحیت و اولویت دارد. رقابت امنیتی در عرصه جهانی امری اجتماعی است که در یک فرآیند «رفتوبرگشتی» یا «کنش/واکنشی» شکل میگیرد، لذا رقابت امنیتی که بازدارندگی متقابل شکننده/حساس برای حفظ بقا را در پی دارد، فعلی است اجتماعی که گاهی برای کسب قدرت، گاهی برای حفظ قدرت و گاهی برای نمایش قدرت کاربردهای سهگانه مییابد.
در این راستا، کلید فهم رفتار استراتژیک بازیگران در نظام آنارشیک بینالمللی برآیندی از فهم چگونگی ساختار توزیع قدرت و ژئوپلتیک بازیگران است. به زعم مرشایمر ساختار نظام پساجنگ سرد چندقطبی نامتوازن است که متشکل از یک هژمون منطقهای در نیمکره غربی (آمریکا) و چند قدرت بزرگ در نیمکره شرقی است که تأکید وی بر مناطق اوراسیا و شمالشرق آسیاست. از اینرو، ریچارد لیتل اذعان میکند که: «تئوری مرشایمر نشان میدهد که درک نظام بینالملل بدون توجه به این نکته که این نظام از تعدادی موازنههای منطقهای متمایز تشکیل شده، امکانپذیر نیست به خاطر همین تصویر و رهیافتی منطقهمحور ارائه میدهد. لذا، مطابق با این دیدگاه میتوان منطقه خاورمیانه را نیز قابل احصاء نمود. لیکن، سوال اصلی این است که تعهد ایدئولوژیک و استراتژیک جمهوری اسلامی ایران به بقا به عنوان والاترین هدف از چه طریق بدست میآید؟ هژمونی؟ موازنه قوا؟ موازنه تهدید؟ یا الگویی دیگر؟
اقتضائات آنارشیک نظام بینالملل جمهوری اسلامی ایران را به مانند دیگر دولتها وامیدارد که بهترین راه برای بقا کسب مزیت و قدرت بیشتر است. بهویژه این که به دلیل موقعیت جغرافیای ایران، همیشه امنیت برای این کشور از اهمیت زیادی برخوردار بوده است؛ چرا که ایران در مرکز خاورمیانه واقعشده است و فقط از جنوب مرز دفاعی طبیعی دارد و مناطق شمال و شرق و غرب موقعیت دفاعی ایران را آسیبپذیر کرده است. بنابراین، زیستگاه جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه است و خاورمیانه یک منطقه حیاتی رسوخپذیر.
در این زیستگاه ایران کلید درک نحوه توزیع قدرت به ویژه دوران پسابرجام است؛ ایران دارای یک جمعیت بزرگ و یک اقتصاد محدود به دلیل تحریمهای اقتصادی و نظامی مربوط به فعالیتهای هستهای است که چشمانداز فضای پسابرجام به دلیل وجود نیروی انسانی و زیرساختهای کافی (هر چند فرسوده) توان جهش اقتصادی را دارد که این ترس کشورهای منطقهای را بیش از پیش برانگیخته است.
هژمونی یا کسب حداکثر قدرت که از یک سو از اصل امتگرایی جهانگرا که یکی از اصول اساسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است، پیروی میکند. از سویی دیگر، کسب حداکثر قدرت در ایران نشأت گرفته از سیاست «نه شرقی، نه غربی» از توان و تولید ابزارهای داخلی نشأت میگیرد نه در ائتلاف یا اتحاد با قدرتهای منطقهای یا فرامنطقهای.
در این راستا، جمهوری اسلامی ایران با سیاستهای اعلامی مقام معظم رهبری در راستای افزایش جمعیت و اقتصاد خودجوش مقاومتی که در لوای قدرت بالقوه یک کشور است مبنای قدرت واقعی (نیروی نظامی بهویژه نیروی زمینی) قرار میگیرد. همچنان که کسب حداکثر قدرت در ابعادهای متفاوت در چشمانداز 1404 اذعان میدارد که: در چشم انداز بیست ساله ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) و امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همه جانبه و پیوستگی مردم و حکومت.
با چنین رهیافت و استراتژی جمهوری اسلامی ایران تبدیل به هژمون منطقهای بالقوه خواهد شد. لیکن، هژمون نیمکره غربی (آمریکا) درصدد است تا از تسلط قدرتهای بزرگ رقیب مانند ایران بر مناطق ثروتساز جهان به ویژه خاورمیانه جلوگیری کند. بنابراین سرنوشت محتوم جلوگیری از تفوق ایران بر منطقه خاورمیانه توسط آمریکاست که برای مدیریت و کنترل از طریق استراتژی ایجاد موازنه با کشورهای رقیب منطقهای ایران و یا احاله مسئولیت به این امر مبادرت میورزد.
انگیزه اصلی ایالات متحده مهار و کنترل ایران در خاورمیانه وفق منطق رئالیسم مربوط به رفتار تهاجمی ایران نیست، بلکه رشد اقتصادی و امکانات نظامی این کشور برای دستیابی به هژمون بالقوه است. قدرت گرفتن ایران باعث محدود و مقید کردن آمریکا در خاورمیانه خواهد شد، لیکن، تا زمانی که منطقه خاورمیانه به عنوان یک منطقه حیاتی ِبیساختارِ رسوخپذیر باشد تلاش دفاعی ایران اولاً، تابع کسب حداکثری قدرت و ثانیاً، ایجاد توازن قدرت در برابر قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای خواهد بود. باید اضافه نمود که، گرچه در طول تاریخ دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، مقامات این دولت حضور بازیگران خارج از منطقه در منطقه خاورمیانه را برنمیتابند اما تا زمان کسب قدرت کافی دکترین مونروئه را برای خاورمیانه تعریف نمیکنند.
لیکن، در حال حاضر ایران یک هژمون بالقوه نیست چون از ثروت و توان اقتصادی بالایی نسبت به بازیگران منطقه خاورمیانه به ویژه ترکیه برخوردار نمیباشد اما در صورتی که فضای اقتصادی و سیاسی پسابرجام برای اقتصاد ایران رشد اقتصادی و تولید ثروت به ارمغان آورد از بازیگران دیگر منطقهای پیشی گرفته و با وجود جمعیت زیاد و حجم وسیع نیروی کار فعال ظرفیت آن را دارد که تبدیل به ثروتمندترین کشور منطقه گردد. از آنجایی که نظریه پردازان رئالیست بر «قابلیت تبدیل قدرت» اذعان دارند بنابراین جمهوری اسلامی توان تغییر قدرت اقتصادی به قدرت نظامی را داراست و بالعکس. بنابراین، در منطقه خاورمیانه رابطه کلیدی در شکاف قدرت میان هژمون بالقوه و دیگر قدرتهای بزرگ منطقه است. شکاف قدرت میان جمهوری اسلامی ایران به عنوان هژمون بالقوه و دیگر قدرتهای منطقهای مانند عربستان زیاد است چرا که بزرگترین ارتش و بیشترین توان بالقوه را در میان دولتهای موجود در منطقه را داراست. لذا ایران به عنوان یک نیروی قارهای یا بری قلمداد میشود که با حمایت و پشتیبانی نیروی دریایی مستقل و نیروی هوایی استراتژیک توان تغییر موازنه قوا در منطقه را دارد.
به نظر میرسد افزایش دیفرانسیل قدرت ایران در منطقه و تشدید اختلافات و بازی قدرت مابین ایران و عربستان در این راستا قابل تبیین باشد. باید اذعان نمود که اگر این رقابتها به کشمکش و درگیری نظامی بیانجامد استراتژیهای آتشبیاری و طعمهگذاری کارآمدترین استراتژی برای استهلاک و تضعیف قدرت ایران باشد. با افزایش قدرت ایران در خاورمیانه سرنوشت محتوم ایران و آمریکا دشمنی با یکدیگر در منطقه است، مگر برای تشکیل ائتلافی توازنبخش با یکدیگر در برابر هژمونهای منطقهای دیگر بالاخص چین و روسیه. تاریخ دیپلماسی غرب و نیمکره غربی نمایانگر این است که جنگ بخشی لاینفک از تجدید قوا و نوسازی نظامی-سیاسی و اقتصادی-سیاسی بوده است؛ لیکن، در هزاره سوم و منطقه رسوخپذیر و حیاتی خاورمیانه جنگ نه تنها تضعیف قوا را به ارمغان میآورد، بلکه به دلایل متفاوت اقتصادی و سیاسی وقتی در آن مداخله صورت گیرد، آینده آن به عوامل خارج از این منطقه وابسته میشود که خاورمیانهایها تا حد زیادی کنترلی بر نتایج آنها ندارند؛ چرا که آینده منطقه از طریق ایجاد مجلس مؤسسان (بخوانید از طریق دیپلماسی کنفرانس) از طرف قدرتهای بزرگ جهانی مشخص میگردد.
بنابراین، جمهوری اسلامی ایران نه با استفاده از جنگ، بلکه با استفاده از استراتژی موازنه قوا، جنگهای نیابتی و احاله مسئولیت به متحدان منطقهای میبایست ابتدا، قدرت بازیگران منطقهای را مدیریت و کنترل کند؛ دوم، از طریق استراتژی موشکهای بالستیکمحور یک سیاست دفاعی پایدار و خودبسنده ایجاد کند؛ و در نهایت، دیفرانسیل قدرت خود را در منطقه از طریق قدرت بالقوه، بالفعل و عملیاتی کند.