بصائر
بصائر

بصائر

چگونه پروتکل الحاقی به خط قرمز نظام تبدیل می شود؟/ فرایند تبدیل کردن یک امر فنی به موضوعی سیاسی

یادداشت زیر به ما نشان می دهد که چگونه یک موضوع کاملا فنی و تا حدود زیادی غیر سیاسی که قبلا هم در کشور به اجرا درآمده و حساسیت های کنونی را نیز بر نینگیخته است، در فرآیندی غیرضروری و پیچیده به امری سیاسی تبدیل می شود.

میریوسف علوی: شانتال موفه در کتاب مهمش با عنوان "درباره امر سیاسی"، این موضوع را تبیین می کند که چگونه امور غیرسیاسی و بعضا مبتذل می توانند در کشاکش رقابت های سیاسی و جناحی به اموری سیاسی تبدیل شوند و نشان می دهد که چگونه این موضوع می تواند به یکی از اساسی ترین معضلات نظام های سیاسی مدرن تبدیل گردد. وی در توضیح این فرآیند به نقش تعارضات گفتمان مسلط یا هژمون و گفتمان مخالف اشاره دارد.

موضوع مورد اشاره موفه، کاملا با فضای روز رسانه ای کشور در موضوع مذاکرات هسته ای و به ویژه نحوه طرح و معرفی مباحث مربوط به پذیرش پروتکل إلحاقی در هفته های اخیر قابل انطباق است. یعنی این که چگونه یک موضوع کاملا فنی و تا حدود زیادی غیر سیاسی که قبلا هم در کشور به اجرا درآمده و حساسیت های کنونی را نیز بر نینگیخته است، در فرآیندی غیرضروری و پیچیده به امری سیاسی تبدیل شده و حتی عده ای تلاش دارند آن را به یکی از خطوط قرمز اصلی نظام در مذاکرات هسته ای تبدیل نمایند.

صرف نظر از جزییات فنی پروتکل الحاقی، حقیقت این است که اجرای این پروتکل هیچ گاه در زمره خطوط قرمز و حتی زرد نظام به حساب نیامده، قریب دوسال با رعایت تمام جوانب و ملاحظات امنیتی مربوطه در کشور به اجرا درآمده و تنها دلیل توقف آن ارجاع ناعادلانه پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل بِنَا به مصوبه مجلس شورای اسلامی بوده است. به همین خاطر، از ابتدای شکل گیری مذاکرات ایران و ١+٥ در یک دهه قبل، یکی از مواردی که همواره تیم های مذاکراتى کشورمان به عنوان ما به ازای خروج پرونده ایران از فصل هفت شورای امنیت و عادی شدن پرونده هسته ای پیشنهاد می دادند، اجرای پروتکل الحاقی بوده و این موضوع هیچگاه امر ممنوعه یا مضموم و خطرناکی تلقی نشده است.

این که چه اتفاقی افتاده است که این امر فنی و غیرسیاسی در داخل کشور و بعد از تفاهم لوزان، به یکباره چنین مورد توجه ویژه قرار گرفت و جزییات فنی و ملاحظات سیاسی و امنیتی آن، به شکلی گسترده به محور اصلی برنامه های خبری روزانه یا مستندهای سیاسی موثرترین رسانه های کشور تبدیل شد و امروز بعنوان یکی مسایل اصلی کشور مطرح گردیده است، موضوعی است که باید بطور جدی مورد آسیب شناسی و مداقه قرار گیرد.

بررسی بی طرفانه تحولات پرونده هسته ای ایران در دهه گذشته نشان می دهد که مبنای عمل در این پرونده، هرگز رقابت های سیاسی و ملاحظات جناحی نبوده است و تصمیم گیری های کلان در این رابطه همواره در عالی ترین سطوح امنیتی و سیاسی و زیر نظر مستقیم مقام معظم رهبری بررسی و به موقع اجرا گذاشته شده است. لذا در دو سالی هم که پروتکل الحاقی در داخل کشور اجرا می شده است، بطور طبیعی تمامی مراحل بررسی های کارشناسی و امنیتی را پشت سر گذاشته و با نظارت و توافق با نهادهای امنیتی و نظامی مربوطه اجرا گردیده است و هیچ نیازی هم به توسل به ترتیبات قانونی و انتزاعی نظیر استفاده از چشم بند برای بازرسان آژانس برای اجرای آن نبوده است. با این اوصاف، پروتکل الحاقی موضوعی نیست که کشور برای اولین بار با آن روبرو شده باشد و آثار و پیامدهای اجرای آن برای کشور ناشناخته بوده و جزییات فنی و تخصصی آن نیازمند بحث های تخصصی گسترده در رسانه های گروهی باشد. لذا می توان ریشه این وضعیت غیرطبیعی در نحوه پرداختن و برجسته سازی ابعاد و تبعات اجرای این پروتکل را در همان موضوعی دانست که موفه به آن توجه داده است؛ یعنی رقابت ها و تقابل گفتمان دولت و گفتمان رقیب آن. این وضعیت یعنی جناحی شدن یک پرونده ملی و حاکمیتی، وضعیت خطرناکی است که می تواند به روند مذاکرات هسته ای در مراحل پایانی آن لطمات جدی وارد نماید؛ مذاکراتى که بعد از بیش از یک دهه پایمردی و سرمایه گذاری ارزشمند ملت ایران به مراحل حساس و نتیجه بخش خود نزدیک شده است. در شرایطی که کشور در آستانه یک دستاورد تاریخی و بی سابقه در خروج سلامت از فصل هفت منشور ملل متحد است، انگیزه های خطی و جناحی در حساسیت زایی و دامن زدن به سیاست زدگی در یک موضوع کاملا فنی و تخصصی می تواند زیان های بلند مدت و غیرقابل جبرانی به منافع کشور وارد آورد. به ویژه وقتی این حجم از تزریق اطلاعات فنی و تخصصی عمدتا نادرست به افکار عمومی در رابطه با پروتکل الحاقی با سکوت کامل برخی رسانه ها در برابر ظلم تاریخی قدرت های جهانی در إرجاع ناعادلانه پرونده هسته ای کشور به شورای امنیت مقایسه می شود، انگیزه های خطی و جناحی موضوع بیشتر مورد تردید قرار می گیرد.

بخش دیگری از علل تبدیل این موضوع فنی به موضوعی سیاسی، ریشه در تعاملات نظام رسانه ای و نخبگی کشور با رسانه های مسلط جهانی و آمریکایی دارد. در این راستا استفاده از نظریه و مدل ایلان کاپور در توضیح این وضعیت می تواند کارگشا باشد. کاپور، با توسعه مدل موفه، مدلی سه سطحی از تعاملات و تعارضات گفتمان جهانی، گفتمان دولت ملی و گفتمان رقیب دولت ملی ارایه می دهد که می تواند مکمل نظرات موفه در توضیح چرایی این موضوع باشد. واقعیت این است که مهمترین و اصلی ترین طرف مذاکراتى ایران در مذاکرات با ١+٥ آمریکاست. هیات حاکمه این کشور در داخل در راه رسیدن به تفاهم هسته ای با ایران تحت فشار شدید لابی های عربی و اسرائیلی قرار دارد و با توجه به این که ساختار سیاسی آمریکا بر مبنای اجماع سازی و إقناع افکار عمومی و گروههای مختلف بِنَا نهاده شده است مجبور است با بزرگنمایی تعهدات معمول پروتکل الحاقی مطالبی را برای اجماع سازی داخلی بیان کنند.همین اظهارات و مطالب است که در واقع به مستمسکی برای رسانه های و گروههای سیاسی داخل ایران برای دامن زدن به نگرانی ها از اجرای پروتکل الحاقی در داخل کشور گردیده است.

بعنوان جمع بندی باید این موضوع را در نظر داشت که تا زمان نتیجه گیری از موضوعی که کشور بیش از یک دهه سرمایه گذاری سنگین مادی و معنوی بر روی آن کرده است، مدت زمان زیادی باقی نمانده است و این موضوع یک مساله جناحی و حزبی نیست. تیم مذاکراتی کشورمان در این پرونده ملی نیاز مبرم به حمایت و پشتیبانی افکار عمومی و رسانه های گروهی دارد و هرگونه فضاسازی غیرواقعی در این شرایط بدون شک لطمه ای اساسی به مواضع و منافع ملی کشور خواهد زد. پرهیز از سیاست زدگی در چنین شرایطی ضروری است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.